کلبه ی تنها | ||
ستاره گم شد و خورشید سر زد پرستوی به بام ختنه پر زد در آن صبحم صفای آرزویشب اندیشه را رنگ سحر زد!
پرستو باشم و از دام این خاک گشایم پر به سوی بام افلاک ز چشم انداز بی پایان گردون در آویزم به دنیائی طر بناک!
پرستو باشم از بام هستی بخوانم نغمه های شوق و مستی سرودی سر کنم با خاطری شاد سرود عشق و آزادی پرستی.
پرستو باشم از بامی به بامی صفای صبح را گویم سلامی بهارن را برم هر جا نویدی جوانان را دهم هر سو پیامی
تو هم روزی اگر پرسی ز حالم لب بامت ز حال دل بنا لم. وگر پروا کنم بر من نگیری که میترسم زنی سنگی به بام [ یکشنبه 86/9/4 ] [ 7:5 صبح ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |