سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه ی تنها
قالب وبلاگ

 

                                             
                    زندانی دیار شب جاودانی ام.                   
         یک روز از دریچه زندان من بتاب   !

 

                
می خواستم به دامن این دشت چون درخت
بی وحشت از تبر

در دامن نسیم سحر غنچه واکنم.


با دست های بر شده تا آسمان پاک
خورشید وخاک وآب و هوا را دعا کنم!
 
گنجشک ها به شانه من نغمه سر دهند

  

 

سرسبز واستوا
گل افشان و سربلند

 

 

این دشت خشک غمزده را با صفا کنم.
ای مرغ آفتاب از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد
دست نسیم با تن من آشنا نشد


[ پنج شنبه 89/11/28 ] [ 11:34 عصر ] [ بهزاد عبادی ] [ نظرات () ]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بیوگرافی

محل تولد: تهران


متولد سال 1982 میلادی _ مصادف با 1360 شمسی  _  بیست و شش ساله

یاسر از سن شانزده سالگی به موسیقی رپ علاقه داشت و از آن زمان به بعد به آن گوش میداد. هنگامی که پدرش برای کارهای تجاری به آلمان سفر می کرد برای او سیدی های خوانندگان سبک هیپ هاپ وبه خصوص توپاک را می آورد.
بعد از مرگ ناگهانی پدرش تمام مسئولیت خانواده بردوش او افتاد و توانست به سختی بدهی های پدرش را بپردازد. او در هجده سالگی فکر رفتن به دانشگاه را از سرش بیرون کرد وبرای حمایت از خانواده اش _ مادر،برادرکوچکش و خواهرانش _ مشغول کار شد. در این هنگام بود که شروع به نوشتن شعر کرد که خیلی زود تبدیل به متن آهنگ هایش شد. 

این کار باعث می شد تا او به یاد پدرش بماند. زلزله ی بم تاثیر عمیقی بر روی یاس گذاشت و باعث شد تا او اولین آهنگش را به نام بم بنویسد که ابتدای خواندن حرفه ای او بود.
او متوجه شد که توانایی گفتن تمام واقعیت ها را به زبان رپ دارد. او تصمیم داشت تا برای کارهایش مجوز بگیرد ولی برای این کار با مشکلات زیادی مواجه شد و بارها مورد تمسخر قرار گرفت، ولی در نهایت موفق شد و توانست برای شش آهنگ از ده آهنگش مجوز بگیرد.

کارهای او مهمولا با بیان مشکلات اجتماعی جامعه شروع می شود و با امید پایان می یابد.او در آهنگ هایش ناسزا نمی گوید و از بیان مسائل س-ک-س-ی وخشن اجتناب می کند. کارهای یاس امروزه به قدری موفق شده که به نوعی به استاندارد جدیدی در رپ فارسی تبدیل شده 


[ جمعه 89/10/24 ] [ 10:27 عصر ] [ بهزاد عبادی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در آسمان خیال بالهایم را می گشایم هر چه از زمین و آدمهایش دورتر می شوم سبک و سبکتر میشوم.می خواهم دلم را هم باخودم ببرم نمی خواهم پیش این مردم خاکی بماند.هر چه از زمین دورتر می شوم گرمای وجود خورشید را بیشترحس میکنم و تنم داغتر می شود.می خواهم آنقدر پواز کنم تا به خورشید برسمکاش ابرها سد راهم نشوند من طاقت سنگینی ابرها را ندارم هنوز خیلی مانده بخورشید برسم می خواهم آنقدر به او نزدیک شوم تا از گرمای وجودش بسوزم من عاشق سوختنم.
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 22
کل بازدیدها: 253977