کلبه ی تنها | ||
دشت با اندوه تلخ خویش تنها مانده است زانهمه سرسبزی و شور و نشاط سنگلاخی سرد بر جا مانده است
آسمان ا ز ابر غم پوشیده است چشمه سار لاله ها خوشیده است جای گندمهای سبز جای دهقانان شاد خارهای جانگزا جوشیده است بانگ بر میدارم از دل
"خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد؟ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟"
سرد و سنگین کوه می گوید جواب : خاک خون نوشیده است! [ جمعه 86/12/17 ] [ 1:14 صبح ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
در نوازش های باد در گل لبخند دهقا نان شاد در سرود نرم رود خون گرم زندگی جوشیده بود
نوشخند مهر آب آبشار آفتاب در صفای دشت من کوشیده بود شبنم آن دشت از پاکیزگی گوئیا خورشید را نوشیده بود
روزگاران گشت و گشت داغ بر دل دارم از این سر گذشت داغ بر دل دارم از مردان دشت یاد آن خوشنوا آواز دهقانان شاد [ جمعه 86/12/10 ] [ 12:48 صبح ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |