کلبه ی تنها | ||
من از آن رنجبر گشتم که دیگر نبینم روی کبر گنجوررا توازمن زورخواهی من زتوزر چه منت داشت باید یک دگر را تو صرف من نمایی بدره سیم منت تاب روان نور بصر را
منم فرزند این خورشیدپورنور چو گل بالای سردارم پدر را مدامش چشم روشن بازباشد که بیند زور بازوی پسر را زنی یک بیل اگرچون من دراین بگیری بادو دست خود کمر را
نهال سعی بنشانم در این باغ کی بی منت از آن چینم ثمررا نخواهم چون شراب کس به خوردم با کام دل خون جگر را زمن زور زراین به آن خاک ستانم از توپاداش هنر را [ چهارشنبه 89/3/19 ] [ 12:31 صبح ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |