کلبه ی تنها | ||
به پیش روی من تا چشم یاری می کند دریا ست چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست درین ساحل -که من افتادم خاموش غمم دریا دلم تنها ست وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق ها ست. خروش موج با من می کند نجوا: که: هر کس دل به دریا زد رهائی یافت... هرکس دل به دریا زد رهائی یافت... مرا آن دل که بر دریا زنم نیست زپا این بند خونین برکنم نیست. امید آن ک ه جان خسته ام را به آن نادیده ساحل افکنم [ شنبه 88/5/24 ] [ 2:17 عصر ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |