کلبه ی تنها | ||
سلامی به سلامتی دریای آبی سلامی به سلامتی تاریکی شب سلامی به سلامتی روز روشن آخ چی می شد یه کمی شانس داشتمچه می شد دنیا به آخر میرسیدآخ که شانس ندارم کاریشم نمی شه کرد رو پیشونیم تایپ شده نداری خسته شدم از این زندگی بی سرو ته این زندگی چرا اینقدر بازیم میده چرا یه سوال بی جواب برای خودم هر کاری رو کردم آخرشهم هم پوچ خالی انگار که هیچ کاری رو انجام ندادم حتی یه تشکر خشک خالی هم از من نشد حتی یه تشکر نتنها تشکر آخرشم زدن به سرم به همین راحتی .... خسته ام از خودم بدم می یاد خیلی آدم بی عرضییم توی یکی از همین کوچه های خراب شده تهران یکی رو دیدم راستش نمی دونم چطور بگم شاید..... ولشکن بیخیال کاشکی کاشکی یه کم آدمی زرنگ بودم کاشکی یه آدم پپه نبودم ازدست کارای احمقانه ای که انجام دادم دارم گریم می گیره دارم دیونه میشم کاشکی می شد خدا منو یه آدم دیگهی می کرد من دیگه خاموشه خاموشم از خودم بدم می یاد کاشکی نبودم
راستی عیدتون مبارک
بهار می رسد اما زگل نشانش نیست(خندم می گیره شبیه پاییز) نسیم رقص گل آویز گل فشا نس نیست
دلم به گریه خونین ابر می سوزد که باغ خنده به گلبرگ ارغوانش نیست.
چمن بهشت کلاغان و بلبلن خاموش بهار نیست به باغی که باغبانش نیست
چه دل گرفته هوایی چه پافشرده شبی(مثل امشب) که یک ستاره لرزان در آسمانش نیست!
کبوتری که درین آسمان گشاید بال دگر امید رسیدن به آشیانش نیست (مثل جریان داستان فیلم سینمای امشب کلاهی برای باران) [ چهارشنبه 87/7/10 ] [ 1:43 صبح ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |