کلبه ی تنها | ||
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که وا ثق شو به الطاف خداوندی دعای صبح وآه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش می رو کهسرعشق گوید باز ورای حدتقریر است شرح آرزومندی
درآمد از در خندان لب و گشاده جبین کنار من بنشست و غبار غم بنشاند فشرد حافظ محبوب را به سینه خویش دلم به سینه فروریخت "تا چه خواهد خواند" به ناز چشم فرو بست و صفحه ای بگشود ز فرط ادی کوبید پای و دست افشاند مرا فشرد در آغوش خندهای زد و گفت "رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند " هزار بوسه زدم بر ترانه استاد هزار بار بر آن روح پاک رحمت باد [ سه شنبه 86/8/22 ] [ 5:45 صبح ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |