کلبه ی تنها | ||
مرد زمزمه کرد "خدا یا با من حرف بزن " و مرغ دریایی آواز خواند اما مرد آن را نشنید پس مرد فریاد زد خدایا با من حرف بزن رعدی در میان آسمان غرش نمود اما مرد به آن گوش نداد مرد اطرافش را نگاه کرد و گفت خدا یا اجازه بده ببینمت و ستاره ای به روشنی درخشید اما آن مرد آن را ندید ومرد فریاد زد خدایا به من یک معجزه نشان ده و زندگی متولد شد اما مرد هیچ ملاحظه ای نکرد پس مرد در یاس و نا امیدی گریست و گفت خدا یا مرا لمس کن اجازه بده تا بدانم که آنجا هستی در نتیجه خدا پایین آمد و مرد را لمی کرد اما مرد آن پروانه را کنار زد وبه راه خود ادامه چرا ؟چون فاقد روح دیدن و شنیدن و لمس کردن بود [ دوشنبه 86/9/19 ] [ 10:25 صبح ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |