سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه ی تنها
قالب وبلاگ

نمی دونم چرا امروز خستم دلم آشفتس خستم از این زندگی میگم این زندگی با مولام حسین چیکارا که نکرد من که در مقابلش پشه ای هم حساب نمی شم نمی دونم حرف دلمو به کی بگم به  خدام یا به آقام مهدی آخه پیش کی  باید برم   از  این زندگی شکایت کنم پیش هرکی میرم پسمم میزنن آخه چه گناهی کردیم که واجب به این درد کشیدن هستیم امروز یه جای بودم که دیدم اگه یک لحضه اگه یه لحضه تنها شی توی  عالم حستی درعرض یک لحضه خاموش میشی چه طوریه آخر ما چی می خواد شه .............................................................................................................................!

 

 

خوابم نمیربود
نقش هزار گونه خیال از حیات و مرگ
در پیش چشم بود

 

شب در فضای تار خود آرام می گذشت
از راه دور بوسه سرد ستاره ها
مثل همیشه بدرقه می کرد خواب را
من در پی ستاره خود می شتافتم...



چشمان من به وسوسه خواب گرم شد...
ناگاه بندهای زمین در فضا گسیخت
در لحظهای شگرفت زمین از زمان گریخت!
در زیر بسترم 
چاهی دهان گشود
چون سنگ در غبار و سیاهی رها شدم
میرفتم آنچنان که ز هم می شکافتم


             دردی گران به جان زمین اوفتاده بود                   
          نبضش به تگنای دل خاک می تپید 
    در خویش می گداخت 
    از  خویش می گریخت

 


[ سه شنبه 90/11/11 ] [ 12:36 صبح ] [ بهزاد عبادی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در آسمان خیال بالهایم را می گشایم هر چه از زمین و آدمهایش دورتر می شوم سبک و سبکتر میشوم.می خواهم دلم را هم باخودم ببرم نمی خواهم پیش این مردم خاکی بماند.هر چه از زمین دورتر می شوم گرمای وجود خورشید را بیشترحس میکنم و تنم داغتر می شود.می خواهم آنقدر پواز کنم تا به خورشید برسمکاش ابرها سد راهم نشوند من طاقت سنگینی ابرها را ندارم هنوز خیلی مانده بخورشید برسم می خواهم آنقدر به او نزدیک شوم تا از گرمای وجودش بسوزم من عاشق سوختنم.
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 256070