کلبه ی تنها | ||
سلام کار روزگارو می بینی اصلا باورم نمی شه که یه هنرمند عزیزی مثل خسرو شکیبای رو از دست بدیم موقعی که این خبر بد و از شبکه خبر شنیدم موهای بدنم سیخ شدن خیلی ناراحت شدم راستش عاشق صداش بودم این و واقعا از تمام وجودم میگم کاشکی از پیشمون نمیرفت خدا رحمتش کند وفات خسرو شکیبایی بازیگر سینما را بر همه ی عموم وخوانواده ان مرحوم تصلیت و می گوییم زندگینامه خسرو شکیبایی در فروردین ماه سال 1323 در خیابان مولوی تهران به دنیا آمد. در شناسنامه نامش «خسرو» است ولی خانواده و نزدیکان او را «محمود» صدا میکردند. پدر خسرو سرگرد ارتش بود و وقتی او14 ساله بود بر اثر سرطان از دنیا رفت. او قبل از اینکه وارد عرصه تئاتر شود، در حرفههایی چون خیاطی و کانال سازی وآسانسور سازی کار میکرد. در 19 سالگی برای اولین بار روی صحنه تئاتر رفت و بعد از مدتی به عباس جوانمرد، معرفی و به صورت کاملا حرفهای بازیگر تئاتر شد. وی فارغ التحصیل بازیگری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود و فعالیت هنری خود را از سال 1342 با بازیگری تئاتر آغاز کرد. وی در فیلمهای هامون، کیمیا، کاغذ بی خط به ایفای نقش پرداخت. بازی در سریالهایی چون لحظه، کوچک جنگلی، مدرس، روزی روزگاری، خانه سبز، کاکتوس، آواز مه، تفنگ سر پر از دیگر نقش آفرینیهای این هنرمند بود. خسرو شکیبایی در هشتمین و سیزدهیمن جشنواره فیلم فجر به دلیل بازی در فیلمهای هامون و کیمیا سیمرغ بلورین بهترین بازیگر را دریافت کرد. این هنرمند ایرانی که مدتها از عارضه سرطان کبد رنج میبرد، ساعت ? بامداد روز جمعه، بیست و هشتم تیر 1387،در سن64سالگی در بیمارستان پارسیان تهران درگذشت.شکیبایی از همسر اولش (تانیا جوهری - بازیگر) یک دختر به نام «پوپک» و از همسر دومش (پروین کوشیار) یک پسر به اسم «پویا» دارد.
تا غم آویز آفاق خاموش ابر ها سینه بر هم فشرده خنده روشنی های خورشید در دل تیرگی ها فشرده ساز افسانه پرداز باران بانگ زاری به افلاک برده ناودان ناله سر داده غمناک روز در ابرها رو نهفته
[ یکشنبه 87/4/30 ] [ 12:11 صبح ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
در بیابانی دور که نروید جز خار که نتوفد جز باد که نخیزد جز مرگ
که نجنبند نفسی از نفسی خفته در خاک کسی زیر یک سنگ کبود در حال خاک سیاه
می درخشد دونگاه که به ناکامی از ین محنت گاه کرده افسانه هستی کوتاه باز می خندد مهر
باز می تابد ماه باز هم قافله سالا وجود سوی صحرای عدم پوید راه با دلی خسته وغمگین همه سال
دور از این جوش و خروش میروم جانب آن دشت خموش تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود تا کشم چهره بر آن خاک سیاه [ سه شنبه 87/4/4 ] [ 2:47 صبح ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |