کلبه ی تنها | ||
جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت سر را به تازیانه او خم نمی کنم !
افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم زاری بر این سرا چه ماتم نمی کنم
با تازیانه های گرانبار جا نگداز پندارد آنکه روح مرا رام کرده است
جان سختی ام نگر که فریبم نداده است این بندگی که زندگیش نام کرده است
بیمی به دل ز مرگ ندارم که زندگی زندگیش نام کرده است
بیمی به دل زمرگ ندارم که زندگی جز زهر غم نریخت شرابی به جام من.
گر من به تنگنای ملال آور حیات آسوده یک نفس زده باشم حرام من
تا دل به زندگی نسپارم به صد فریب می پوشم از کرشمه هستی نگاه را. [ دوشنبه 86/11/8 ] [ 4:39 عصر ] [ بهزاد عبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |